نوشته شده توسط : nahal

دوباره باید شد...!؟

 

موفقیت ممکن نیست مگر با موافقت 

خودمان. 

هر عقب افتادنی نشانه عقب افتاده بودن  

نیست. 

ایینه چون دو رو نیست طرف مشورت  

قرار میگیرد. 

در بازی زندگی اگر حفظ توپ نکنی از  

شرایط گل میخوری. 

نبض بودن جاری است جای ما خالی  

است؟! 

اماده اینده باش شاید دعوت  

شوی.  

خواستن بر خاستن است.    

خود کم انگاری بدترین سرطانی است که  

به سرتان می اید! 

تا چه میزان میزبان موفقیت خویشیم؟ 

نبوغ حاصله حوصله می باشد. 

اعتراف به خطا دلیلی بر دلیری است. 

فقط لبخند بزن. 

علاوه بر علاقه عاقلانه انتخاب کن. 

در بازی زندگی دیگران را پس نزن برایشان 

دست بزن. 

در بازی زندگی گاهی لازم است منطقه  

بازی را عوض کرد. 

اگر تصور کنی رسیده ای پلاسیده ای؟ 

گوش به فرمان اتاق فرمان فکر باش. 

تفکر احتیاج به الک کردن دارد تا افکار 

الکی جدا شود. 

روابط مثبت بهترین ثروت. 

امید بال است نا امیدی وبال. 

وقتی همه چیز را یافتم که به خدا دل 

باختم. 

چون قدرت ترسیم نداریم از قدم بعدی  

می ترسیم! 

انقدر افتادم تا جلو افتادم. 

به علت نقص فنی گاهی سعادتم از ساعتم 

عقب می ماند. 

در انتخاب دوست یاری بگیر که از او یاری 

بگیری. 

برای بلند پروازی باید به بال خود ببالی. 

چون خود را دوست نداشت دوستی برای 

خود نداشت. 

هرکس برای دیگری دنیای تازهای است 

دیدار ها را تازه کنیم. 

اگر قابلیت خوب تربیت شود خلاقیت 

عرض اندام می کند. 

اجازه نده ضرر به ضربه تبدیل شود. 

افراد برجسته نیک می دانند که وقت را  

وقف چه باید کرد. 

بلوغ و نبوغ از ابراز نیاز اغاز می شوند. 

چون قادر به دوست داشتن نبود قابل 

دوست داشتن نبود. 

در حرف بی حریف در صرف وقت 

بی رقیب هستیم. 

برای بد بینی خود چشم پزشک باشیم! 

از خواب و خیال بیزارم پس بیدارم. 

در مسائل فرزندان اعلام نظر کنیم نه 

اعمال نظر! 

تا جوانه می زنم جوانم. 

تقدیر تقویم افراد عادی تغییر تدبیر 

اشخاص عالی. 

از دانا فرا گرفتم که از نادان فرار کنم. 

کار کسی را نکشته کار انسان را کارکشته  

می کند. 

در کارزار زندگی کارساز باش. 

همه نمی توانند در صدر باشند مهم این 

است که چند درصد موفق هستی. 

نزاکتُ نظافت دهان است! 

سال ها به راحتی می گذرد چقدر به راحتی 

از دیگران می گذریم؟ 

امروز انجام کار فردا فرجام کار. 

برخی افکار انسان را دچار تهوع مغزی 

می کند! 

خوش رختی و خوش ریختی صرفا 

خوشبختی نمی اورد! 

اگر مشکلات با ماست ماست بند ان 

خود ماییم. 

اگر کور باشیم هر چاله ای گور است. 

از رفتار ماست که گرفتاری با ماست. 

اتفاق ها زاده انتخاب هاست... 



:: بازدید از این مطلب : 623
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

هرگز با خودت قهر مکن ....

 

 

به  شیوانا خبر دادند که یکى از شاگردان قدیمى‌اش در شهرى دور، از طریق معرفت دور شده و راه ولگردى را پیشه کرده است. شیوانا چندین هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمى رسید. بدون این‌که استراحتى کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعت‌ها جستجو او را در یک محل نامناسب یافت.
مقابلش ایستاد، سرى تکان داد و از او پرسید: تو اینجا چه مى‌کنى دوست قدیمى؟

شاگردلبخند تلخى زد و شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: من لیاقتدرس‌هاى شما رانداشتم استاد! حق من خیلى بدتر از اینهاست! شما این همهراه آمده‌اید تابه من چه بگویید؟
شیوانا تبسمى کرد و گفت: من هنوز هم خودم را استاد تو مى‌دانم. آمده‌ام تا درس امروزت را بدهم و بروم.
شاگرد مأیوس و ناامید، نگاهش را به چشمان شیوانا دوخت و پرسید: یعنى این همه راه را به خاطر من آمده‌اید؟
شیوانا با اطمینان گفت: البته! لیاقت تو خیلى بیشتر از اینهاست.
درس امروز این است:
هرگز با خودت قهر مکن.
هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنى.
و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنى.
بهمحض این‌که خودت با خودت قهر کنى دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسمخودبى‌اعتنا مى‌شوى و هر نوع بى‌حرمتى به جسم و روح خودت را مى‌پذیرى.
همیشه با خودت آشتى باش و همیشه براى جبران خطاها به خودت فرصت بده.
تکرار مى‌کنم: خودت آخرین نفرى باش که در این دنیا با خودت قهر مى‌کنى
درس امروز من همین است.
شیواناپیشانى شاگردش را بوسید و بلافاصله بدون این‌که استراحتى کند بهسمتدهکده‌اش بازگشت. چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمى‌اشواردمدرسه شده و سراغش را مى‌گیرد. شیوانا به استقبالش رفت و او را دیدکه سالمو سرحال در لباسى تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است.
شیوانا تبسمى کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت: اکنون که با خودت آشتى کرده‌اى یاد بگیر که از خودت طرفدارى کنى.
به هیچکس اجازه نده تو را با یادآورى گذشته‌ات وادار به سرافکندگى کند.
همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن.
هرگز مگذار دیگران وادارت سازند دفاع از خودت را فراموش کنى و به تو توهین کنند.
خودت اولین نفرى باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع مى‌کنى.
درس امروزت همین است!
گرچه گذر زمان فرصت عشق ورزیدن را دریغ نمى‌کند، اما مرگ را استثنایى نیست.



:: بازدید از این مطلب : 813
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

وقتی کسی رو دوس داری


 

 

 

وقتی کسی رو دوس داری، حاضری جون فـــداش کـــنی
حـــاضری دنیـــا رو بــــدی، فقط یــه بار نیــــگاش کــنی

بــــه خـــــاطرش داد بــــزنی، به خــــاطرش دروغ بــگی
رو همـه‌چی خـــط بــــکشی، حـــتّی رو بــــرگِ زنـــدگـی

وقــتی کــــسی تو قلـــبته، حــــاضری دنیـــــا بــــد بـــاشه
فقـــط اونــــی کـــه عشـــــقته، عــــاشقی رو بلــــد بـــاشه

قیــــــد تمــــومــه دنیــــا‌رو بــــه خــــاطرِ اون مـــی‌زنــی
خـــیلی چــــیزارو می‌شــــکنی، تــــا دلِ اونـــو نشــــکنی

حــــاضری که بـــگذری از دوســــتای امــروز و قــــدیم
امّــــا صــــداشو بشنوی، شـب، از میـــون دوتـــا ســـــیم

حــــاضری قلـبِ تـــو بـاشه، پـــیش چـــشای اون گــــرو
فقـــــط خــــدا نــــکرده اون یــــه وقـــت بـــهت نَگِه برو

حاضری هـر‌چی دوس نداشت، به خاطرش رهـا کــــنی
حســــابـتو، حســــابـی از مــــَردم شــــهر جـــــدا کــــنی

حــــاضری حــــرف قانونو، ســــاده بـــذاری زیـر‌پـــات
بــه حــــرفِ اون گـــوش کنی و به حـــرفِ قلبِ باوفات

وقتی بشـــــینه بـــه دلـــت، از همـه دنیــــا مـــی‌گــــذری
تـــــولّــــد دوبـــــارتــــه، اســــمشو وقــــــتی مـــی‌بـــری

حــــاضری جــــونتو بدی، یه خار توی دســــاش نــــره
حــــتّی یــــه ذرّه گرد‌و‌خاک تـــو معبدِ چـــــشاش نــــره

حــــاضری مســــخرت کُـــنن تــــمام آدمــــــای شــــــهر
امّــــا نبینی اون باهـات کرده واســــه یــه لـــحظه قـــهر

حــــاضری هـــر جا که بری به خــــاطرش گریــه کنی
بـــگی کـــه محتاجشی و بـــه شـــونه‌هاش تــــــکیه کنی

حــــاضری که به خــــاطرِ خواستنِ اون دیــــوونه شی
رو دســـتِ مجنون بزنی، بـا غصّه‌ها، همـــــخونه شی

حــــاضری مَردم همـشون، تـــو رو بــا دس نشون بِدن
دیـــوونـــه‌های دوره‌گرد، واســــه تـــو دس تـکون بِدن

حــــاضری اعتبار تــــو بـــه خـــــاطرش خـــراب کُنن
کـــار تـــو به کســی بِدن‌، جـــات اونــو انتــــخاب کُنن

حــــاضری که بــــگذری از شهرت و اســــم و آبروت
مـــهم نباشه که کــــسی، نخــــواد بشینه رو بــــه روت

وقــــتی کســــی تـــو قلبته، یــــه چــــیز قیمــــتی داری
دیـــــگه بــــه چشمت نمی‌یاد، اگـــــر که ثـروتی داری

حـــــاضری هـــرچی بشــنوی، حــــتّی اگه ســـرزنشه
بـــه خـــاطر اون کـــسی که خیلی بـــرات بــــ ارزشه

حـــــاضری هــر روز ســر اون با آدما دعـــــوا کنـی
غـــــرور تـــــو بشـــکنی و باز خـودتو رســـــوا کنی

حـــاظری که به خاطرش پـاشی بری میدون جنــــگ
عـــــاشق بــاشی، امّا بـازم بگیری دستت یه تفنــــگ

حاظری هر چی گل داریم، دونه به دونه بشمــــــری
بســـــوزی از تب نـــگاش اسمشو وقتی مـــی‌یــــاری

حــــاظری هـــر کی جزاونو ســــاده فرامـــوش کنـی
پشتِ سرت هر چی می‌گن چیزی نگی، گـوش بکنی

حــــاضری هر چی که داری، بیان و از تــو بگیرن
پــــــرنده‌های شـــهرتون دونـــه بــه دونـــه بمــــیرن

حــــاضری که بـــگذری از مقررات و دین و درس
وقتی کسی رو دوس داری، معنی نمی‌ده دیگه ترس

وقــــتی کسی رو دوس داری صـــاحب کلّی ثروتی
نــــذار کـــه از دستت بره، این گنجِ خـــــیلی قیمتی



:: بازدید از این مطلب : 928
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

۲۱ جمله انرژی زا از آنتونی رابینز

 

 

 


۱) به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .
۲)
با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند .
۳)
همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید.
۴)
وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد .
۵)
وقتی می گویید :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
۶)
قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .
۷)
به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
8 ) هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.
۹)
عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
۱۰)
در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
۱۱)
مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .
۱۲)
آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .
۱۳)
وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید :چرا می خواهی این را بدانی؟
۱۴)
به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .
۱۵)
وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید :عافیت باشد .
۱۶)
وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
۱۷)
این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.
۱۸)
اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .
۱۹)
وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .
۲۰)
وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود .
۲۱) زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .



:: بازدید از این مطلب : 893
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

خدا کجاست؟

 

 

 

یادم میاد بچه که بودیم وقتی می پرسیدیم خدا کجاست؟ بهمون می گفتن توی آسمانها. اما وقتی بزرگتر شدم متوجه شدم  خدا فقط در آسمان آبی بالای سرمان نیست بلکه هرفرازو بالایی می تونه آسمان باشه. بذارید ساده تر بگم خدا در آسمان دلهای ما که درحقیقت منظور، برفراز دلهای ماست همینطور برفراز افکار ما، برفراز اعمال نیک ما،برفراز عقل ماو بالاخره بر فراز آنچه ما حتی تصورش رو بکنیم. چون ذهن ما فقط تا حدیگنجایش درک حقیقت وجودی خداوند رو دارد مانند لیوانیست که با توجه به ظرفیتی کهداره، آب یک پارچ رو نمی تونه درک کنه چه برسه به اقیانوس بیکران. خداوند نیز ماننداقیانوس بیکرانیست که ما بشرخاکی با این ذهن کوچکمون فقط می تونیم قطره ای از ایناقیانوس رو درک کنیم و اینکه بگوییم خداوند نور است.چون خداوند خودش رو طبق گنجایشذهن مخلوقش، اینگونه معرفی است اللَّهُ نُورُالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌالْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور اوچون چراغدانى است كه در آن چراغى و آن چراغ در شیشه‏اى است آن شیشه گویى اخترىدرخشان است(نور/35) .درست است خداوند نور است، نورآسمانها و زمین، و هرکجا این نور وارد شود ظلمات وتاریکی رخت برمی بندد. گاهی اوقاتنیز ما انسانها چنان در ظلمات و گناهان و گرفتاریها دچار میشیم که دنبال یه روشناییمی گردیم تا خودمونو از اون مخمصه، نجات دهیم. حتی گاهی هم وقتی امیدمون از همه جاناامید میشه خواسته یا ناخواسته دلمون متوجه یه منجی و راهنمایی یا یه منبععظیمی میشه و از ته دل ندایی می شنویم که به سمت خودش ما رو فرامی خونه و جای تاسفشاینجاست که وقتی از اون معرکه خطر نجات پیدا می کنیم دیگه توجه ای به اون منبععظیمی که ما رو فرا می خونده نداریم. خود خداوند نیز به همین مطلب اشاره می کنه: …جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِنكُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَلَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِینَ﴿۲۲فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ… – [بناگاه] بادى سخت بر آنها وزد و موج از هر طرف بر ایشان تازد و یقین كنند كه درمحاصره افتاده‏اند در آن حال خدا را پاكدلانه مى‏خوانند كه اگر ما را از این [ورطه] برهانى قطعا از سپاسگزاران خواهیم شد (۲۲)پس چون آنان را رهانید ناگهان در زمینبناحق سركشى مى‏كنند(یونس/23)

یک آشنایی در یکی ازانجمنهامیگفت از زمانیکه من دچار بیماری ام اس شدم به وجود خدا شک کردم. واقعا نمیدونم باید چه جوابی به اینگونه افکار باید داد. فقط می تونم بگم اگه به خاطر مشکلیکه پیدا کرده، خدا رو عامل این مسئله می دونه چون به وجود خدا شک داره پس این مشکلایشون ربطی به خدا نداره چون به اعتقاد ایشون خدایی نیست که باعث این مشکل شده باشهو باید تقصیرات رو بیندازه گردن طبیعت و یا هرچی توی این زمینه!! اون پیرعارف وعاشق دلسوخته، شیخ علی خیاط به شاگردانش می گفت: دلم برای خدا می سوزه که مشتریهاشکم هستند. امام حسین علیه السلام بیشترین مشتری رو داره. در خونه ایشون زیاد میرناما در خونه خدا خیلی کم. امام حسین علیه السلام به خاطر خدا و دینش، امام حسینعلیه السلام شد.(درست است که باید با وسیله به درگاه الهی برویم و آنها را واسطهقرار بدیم. نمونه عرض من در باب این مسئله این است که ما به خاطر امام حسین علیهالسلام و عزاداری برای مصائب ایشون تا پاسی از شب بیدار می مانیم اما توجه ای بهنماز صبح نداریم و به راحتی اونو قضا می کنیم).

چه زیبا فرمود امام راحل قدس سره که عالممحضر خداست در محضر خدا گناه نکنید.این زندگی ما چه زیبا میشد اگه خدا رو در همه جاحس می کردیم به خصوص در لحظات تنهایی و گناه و مطمئنا خداوند نیز بیشتر به ماتوجهمی کرد و این رابطه مانند یه رابطه عاشق و معشوقی میشد که این رابطه رو به تمامدنیا و آخرت و متعلقاتش عوض نمی کردیم.در پایان باید بگم که خدا همه جا هست، حتی درکوچه های تنهایی خیالمان، حتی در جاده هایی که به ناکجاآباد منتهی میشه، حتیدر کنار چاههایی که برای خود کنده ایم و این خداست که منتظردعوت بنده اش می مونه تابا کمال میل بگه: لبیک بنده من، لبیک. چون خداوند بیهوده بنده ای رو خلق نمی کنه کهدر گرفتاریها تنهایش بگذارد و این مشکل از ماست نه خداوند که خود را تنها می بینیمو این خداست که به خود ما به ما نزدیکتر است چون خودش فرموده: وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ-و ما ازشاهرگ [او] به او نزدیكتریم (ق/16) و چگونه می تواند به ما نزدیکتر نباشد درحالیکه فطرت و سرشت اصلی وجود ما همان روحیست که خداوند از خودش در قالب ما دمیدهاست: وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی از روح خویش درآن دمیدم(ص/72) .

و چه زیبا بود اگر می تونستیم عاشق خدا می شدیم،چون عشق به خدا دوستی با او نیست بلکه به یاد او بودنه! نه در شعار و حرف، بلکه درعمل. چه عملی؟ خودش به حضرت موسی علیه السلام فرموده با اقامه نماز به یادش باشدإِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَافَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی منم من خدایى كه جز من خدایى نیست پسمرا پرستش كن و به یاد من نماز برپا دار(طه/14) و در حدیث داریم که دروغ میگوید کسی که ادعای دوستی خدا رو دارد در حالیکه برای نماز شب بلند نمی شود! درست همهمین است کسی می تونه ادعا کند که خدا رو دوست دارد که در نیمه های شب از رختخوابگرم و نرم خود به عشق محبوب خود برخیزد و دو رکعت نماز عشق بخواند.

پس نهایتا خداوند همه جا هست، همیننزدیکیها، نیازی به جستجویش نیست، دنبال خدا نگرد



:: بازدید از این مطلب : 1082
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

خدایا !

رحمتی کن تا ایمان ، نان و نام برایم نیاورد ،

قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم

تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند ،

نه از آنان که پول دین را میگیرند

و برای دنیا کار می کنند.

***************

خدایا ! مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناخت ِ درست و کامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.

خدایا ! تو را همچون فرزند بزرگ حسین بن علی سپاس می گذارم که دشنان مرا از میان احمق ها بر گزینی ، که چند دشمن ابله نعمتی است که خداوند به بندگان خاصش عطا می کند.

خدایا ! جهل آمیخته با خود خواهی و حسد ، مرا رایگان ابزار قتاله ی دشمن ، برای حمله به دوست نسازد.

خدایا ! شهرت ،منی را که می خواهم باشم ، قربانی منی که می خواهند باشم نکند

خدایا ! در روح من اختلاف در انسانیت را با اختلاف در فکر و اختلاف در رابطه با هم میامیز ، آنچنان که نتوانم این سه اقنوم جدا از هم را باز شناسم.

خدایا ! مرا به خاطر حسد ، کینه و غرض ، عمله ی آماتور ظلمه مگردان.

خدایا ! خود خواهی را چنان در من بکش که خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم

خدایا ! مرا در ایمان اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم

خدایا ! به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای ستیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم

خدایا ! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان

اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن

لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و درد های عزیز بر جانم ریز.

خدایا! مگذار که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد….که دینم در پس وجهه ی دینیم دفن شود…که عوام زدگی مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد..که آنچه را حق می دانم بخاطر اینکه بد می دانند کتمان کنم

خدایا ! به من توفیق تلاش در شکست..صبر در نومیدی..رفتن بی همراه..جهاد بی سلاح..کار بی پاداش..فداکاری در سکوت..دین بی دنیا..خوبی بی نمود…دین بی دنیا…عظمت بی نام… خدمت بی نان..ایمان بی ریا…خوبی بی نمود…گستاخی بی خامی…مناعت بی غرور..عشق بی هوس ..تنهایی در انبوه جمعیت…ودوست داشتن بی آنکه دوست بداند…روزی کن

خدایا ! آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز

تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد

وآنگاه از پس توده ی این خاکستر

لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی

شسته از هر غبار طلوع کند

خدایا! مرا از چهار زندان بزرگ انسان :«طبیعت»، «تاریخ» ،«جامعه » و«خویشتن» رها کن ، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من ، مرا آفریدی ، خود آفرید گار خود باشم، نه که چون حیوان خود را با محیط که محیط را با خود تطبیق دهم.

خدایا ! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم ومردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم.

خدایا ! قناعت ، صبر و تحمل را از ملتم بازگیر و به من ارزانی دار.

خدایا ! این خردِ خورده بین ِ حسابگر ِ مصلحت پرست را که بر دو شاهبال ِ هجرت از« هست »و معراج به « باشد» م ، بند های بسیار می زند ، رادرزیر گام های این کاروان شعله های بی قرار شوق، که در من شتابان می گذرد ، نابود کن.

خدایا! مرا از نکبت دوستی ها و دشمنی های ارواح ِ حقیر ، در پناه روح های پر شکوه و دل های همه ی قرن ها از گیلگمش تا سارتر و از سید ارتا تا علی و از لوپی تا عین القضاة و مهراوه تا رزاس ، پاک گردان.

خدایا ! مرا هرگز مراد بیشعور ها و محبوب نمک های میوه مگردان.

خدایا ! بر اراده، دانش ، عصیان ، بی نیازی ، حیرت ، لطافت روح ، شهامت و تنها ئی ام بیفزای.

خدایا ! این کلام مقدسی را که به روسو الهام کرده ای هرگز از یاد من مبر که :«من دشمن تو و عقاید تو هستم، اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقاید تو فدا کنم».

خدایا در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن.

خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر.

خدایا ! مرا از همه ی فضائلی که به کار مردم نیاید محروم ساز . و به جهالت ِ وحشی ِ معارفِ لطیفی مبتلا مکن که در جذبه ی احساس های بلند و اوج معراج های ماوراء ، برق گرسنگی در عمق چشمی و خط کبود تازیانه را به پشتی، نتوانم دید.

خدایا ! به مذهبی ها بفهمان که آدم از خاک است

بگو که : یک پدیده ی مادی به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده ی غیبی ، در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت . و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

خدایا ! به من بگو تو خود چگونه می بینی ؟ چگونه قضاوت می کنی ؟

آیا عشق ورزیدن به اسم ها تشیع است ؟

یا شناخت مسمی ها؟

و بالاتر از این – یا پیروی از رسم ها؟

خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم دانست.

خدایا مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه گیر شده است ، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است از فرط عمومیتش ، هر که از آن سالم مانده بیمار می نماید، مصون دار تا: به رعایت مصلحت ، حقیقت را ضبح شرعی نکنم.

خدایا ! رحمتی کن تا ایمان ، نان و نام برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند ، نه از آنان که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار می کنند.

 



:: بازدید از این مطلب : 1138
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

یه داستان کوتاه ولی با حال

 

 

 

کشیش یک کلیسا بعد از یه مدت میبینه کسانی‌ که میان پیشش برای اعتراف به گناهانشون،... معمولا خجالت میکشن و براشون سخته که به خیانتی که به همسرشون کردن اعتراف کنند،

برای همین یه یکشنبه اعلام میکنه که از این به بعد هر کی‌ می‌خواد بیاد به خیانت به همسر اعتراف کنه برای اینکه راحت تر باشه، به جای اینکه بگه خیانت کردم بگه زمین خوردم. 

ازاین موضوع سالها می‌گذره و کشیش پیر می‌شه و میمیره، کشیش بعدی که میاد بعد از یه مدت میره سراغ شهر دار و بهش میگه: من فکر کنم شما باید یه فکری به حال تعمیر خیابونهای محل بکنین، من از هر ۱۰۰تا اعترافی که میگیرم ۹۰ تاشون همین اطراف یه جایی خوردن زمین.

شهردار هم که دوزاریش میفته که قضیه چی‌ بوده و هیچ کس جریان رو بهش نگفته از خنده روده بر میشه. کشیشه هم یک کم نگاهش میکنه وبعد میگه، ‌هه ‌هه ‌هه حالا هی‌ بخند ولی‌ همین زن خودت هفته‌ای نیست که دست کم ۳ بار زمین نخوره



:: بازدید از این مطلب : 1126
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

خصوصیات یک مرد واقعی

 

 

 

برای ساختن یک خانه ی فوق العاده، ابتدا باید یک فونداسیون محکم بسازید تا بتوانید سایر چیزهای زیبا را روی آن قرار دهید. برای ساختن یک مرد بزرگ نیز، نیاز به یک پایه و اساسی استوار و مستحکم است تا بعد بتوانید چیزهای کوچک دیگر را روی آن اضافه کنید.

ویژگی اول: یک مرد واقعی محکم و قوی است: یک مرد واقعی گریه نمی کند، زاری نمی کند، شکایت از چیزی نمی کند، بیمار نمیشود، و لازم نیست هر بار که عطسه کرد به پزشک مراجعه کند. یک مرد واقعی تصمیم می گیرد و با عواقب و نتایج این تصمیمات روزگار می گذراند. یک مرد واقعی مسئولیت اعمال و حرف های خود را بر عهده می گیرد. یک مرد واقعی، محکم و استوار است. و با سختی های زندگی مقابله می کند. یک مرد واقعی خشن و سرسخت است و از خود احساسات نشان نمی دهد. یک مرد واقعی ستون فقرات خانواده است و نمی تواند از خود ضعف نشان دهد. اگر از عنکبوت می ترسید، مسلماً یک مرد واقعی نیستید.

ویژگی دوم: یک مرد واقعی متمرکز است: یک مرد واقعی تفاوت بین مهم بودن چیزی و مهم نبودن آن را می فهمد.یک مرد واقعی وقت خود را صرف کارهای بیهوده ای که هیچ عایدی برای او ندارند، نمی کند. مطمئناً کارهای زیادی برای تفریح و سرگرمی وجود دارد، اما او باید برای انجام این کارها هم دلیل داشته باشد. یک مرد واقعی خود را روی قدرت، پول و خانواده اش متمرکز میکند. هیچگاه خود را روی مسائل ج.ن.س.ی متمرکز نمی کند. که خود در نتیجه ی داشتن قدرت، پول و خانواده، خود به خود به سراغش می آید.

ویژگی سوم: یک مرد واقعی، اهمیت خانواده را درک می کند: یک مرد واقعی خانواده اش را قدرتمند نگاه می دارد و به تاریخچه ی خانوادگی خود اهمیت زیادی می دهد. یک مرد واقعی می داند که فرزندانش هدیه ای از جانب خداوند هستند و باید با آنها به خوبی رفتار کند، هرچند هر از گاهی باید برای آنها قوانین و مقرراتی تعیین کند.

ویژگی چهارم: یک مرد واقعی غیبت نمی کند: یک مرد واقعی دهانش را می بندد و اطلاعاتش را درمورد دیگران پیش خود نگاه میدارد. یک مرد واقعی در بحث های هیچ و پوچ شرکت نمی کند و درمورد چیزهایی که از آن اطلاع ندارد و مطمئن نیست حرف نمی زند.

ویژگی پنجم: یک مرد واقعی همیشه سر حرفش هست: هر وقت قولی بدهد، آن را عمل می کند. و اگر بداند که از عهده ی انجام قولی بر نمی آید، هیچوقت حرفش را نمی زند. یک مرد واقعی مردن را به شکستن عهدش ترجیح می دهد. او می داند که حرفش نیز باید به قدرت عملش باشد.

ویژگی ششم: یک مرد واقعی تلاش می کند تا الگو باشد: یک مرد واقعی همیشه به خود و دیگران احترام می گذارد، مگر اینکه مورد بی احترامی قرار گیرد. او الگو و نمونه ای برای پیروان خود و به خصوص فرزندانش است. من هیچوقت کارهایم را به خانه نمی آورم، به همین دلیل فرزندانم من را فقط به عنوان یک پدر میشناسند. شما نیز باید همین کار را بکنید. یک مرد واقعی هیچگاه اجازه نمی دهد که فرزندانش پی به ضعف های او ببرند.

ویژگی هفتم: یک مرد واقعی پول مورد نیازش را خود به دست می آورد: یک مرد واقعی در انتظار صدقات و نیکوکاری های دیگران نمی نشیند. و پول پدرش نیز برای او کفایت نمی کند. او خود در جستجوی روزی خود بر می آید و اگر از پدرانش به او ارثیه ای برسد، به جای هدر دادن آن، ده برابرش می کند.

ویژگی هشتم: یک مرد واقعی زن نما نیست:  یک مرد واقعی در گوشهایش گوشواره نمی اندازد و موهایش را بلند نمی کند. یک مرد واقعی باید حداقل سه دست کت و شلوار در کمد داشته باشد و حداقل سه بار در هفته باید کت و شلوار بپوشد. یک مرد واقعی می داند که چطور باید شیک باشد.



:: بازدید از این مطلب : 854
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

رفیق قدیمی

 

 

 

دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتی دیرینه داشتن، تا جایی كه مردم فكرمیكردن این دو نفر باهم برادرند. روزی روزگاری مسعود نقشه گنجی رو به محمود نشان داد و با هم تصمیم گرفتن كه به دنبال گنج برن.
 یك روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظی كردن و رفتن. محمود نقشه ای در سر داشت كه وقتی به گنج دست پیدا كرد مسعود رو از سر راهش برداره و اونو بكشه. بعد از چند روز سختی به گنج رسیدند. و محمود طبق نقشه ای كه در سر داشت مسعود رو كشت و گنج رو برداشت و به خانه اش برگشت. با آن گنج زندگی اش از این رو به آن رو شد. ولی زن مسعود كه فهمیده بود مسعود به دست محمود كشته شد با نا امیدی به شهر مهاجرت كرد و بعد از ادامه تحصیل در یك بیمارستانی به پرستاری مشغول شد. بعد از چند سال كه آبها از آسیاب افتاد محمود به دلیل بیماری به بیمارستان شهر میره و اونجا بستری میشه اتفاقا زن مسعود هم توی همون بیمارستان كار میكرد كه یكدفعه دید محمود توی یكی از اتاقها بستری هست. رفت توی اتاق و مطمئن شد كه اونی كه بستری هست همون كسی هست كه شوهرش را كشت. اینجا بود كه زن مسعود به فكر انتقام افتاد. از اتاق بیرون رفت و یك سرنگ را پر بنزین كرد و آمد خودش را پرستار كشیك معرفی كرد و سرنگ پر از بنزین را در بدن محمود خالی كرد.
بعد از چند ثانیه حال محمود بد شد و عرق میكرد در این لحظه زن مسعود خودش رو
معرفی كرد و به محمود گفت تو بودی كه همسرم رو كشتی و حالا من انتقام همسرم رو ازت گرفتم و در بدنت بنزین تزریق كردم. در این لحظه محمود از روی تخت پایین اومد زن مسعود فرار كرد و محمود به دنبالش می دوید و با چاقویی كه در دست داشت میخواست زن مسعود رو هم بكشه. زن مسعود بعد از پایین رفتن پله ها به بمبست رسید و دیگه راه فرار نداشت، محمود از راه رسید و با چاقویی كه در دست داشت زن مسعود رو تهدید به مرگ  كرد، زن مسعود كه دیگه راه فرار نداشت تسلیم شد و روی زانو هایش افتاد و به محمود گفت منو بكش! محمود نامرد هم دستان خود رو بالا برد و میخواست چاقو را در قلب زن مسعود فرو كند، زن مسعود چشمان خود را بست و محمود دستان خود را رها كرد ولی ناگهان در فاصله بسیار كم از قلب آن زن، محمود از حركت ایستاد. زن مسعود چشمان
خود را باز كرد و دید كه محمود از حركت ایستاد و چاقو هم در دستانش هست. ازش
پرسید كه چرا نمیزنی؟ محمود گفت: بنزینم تموم شد


:: بازدید از این مطلب : 1161
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

 

انسان های بزرگ درد دیگران را دارند

انسان های متوسط درد خودشان را دارند

 

انسان های كوچك بی دردند

انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند


انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

انسان های كوچك عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند


انسان های بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند


انسان های متوسط به دنبال كسب دانش هستند

انسان های كوچك به دنبال كسب سواد هستند



انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

انسان های متوسط پرسش هائی می پرسند كه پاسخ داردانسان های كوچك می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

انسان های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند

انسان های متوسط به دنبال حل مسئله هستند

انسان های كوچك مسئله ندارند

انسان های بزرگ سكوت را برای سخن گفتن برمی گزینند

انسان های متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند

انسان های كوچك با سخن گفتن بسیار، فرصت سكوت را از خود می گیرند .


:: بازدید از این مطلب : 947
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()