نوشته شده توسط : nahal

 

گویند كه در ازمنه ای نه چندان قدیم روزی پسری به خانه آمد و به مادر گفت: ای مادر عزیزتر از جون ! مرا دریاب كه الان در حال مردنم.

پس مادر آنچنان كه رسم مادران است به سینه بكوفت كه: چه شده ای گل پسركم!

پسر نگاهی به مادر بكرد و گفت: كه اگر چه حیا دارم ولی به تو بگویم كه امروز در محله مان چشمم برای اولین بار به این دختر همسایه خورد و نگاه همان و عشق همان! پس اینك از تو مادر بزرگوار خواهم كه به خانه آنها روی و او را به نكاح (عقد) من در آری كه دیگر تاب دوری او را بیش از این درمن نیست!!!

مادر نگاهی از سر دلسوزی به پسر بیانداخت و گفت: دلبركم من حرفی ندارم و بسی خوشحالم كه تو از همان ابتدای راه به جای الاف شدن در خیابان و ولنگاری راه حیا در پیش گرفتی و ازدواج كردن، اما بهتر است كه لختی درنگ نمایی كه اینگونه عاشق شدن ناگهانی را رسم ازدواج نشاید و اگر هم بشاید دیری نپاید!

پس پسر نگاهی به مادر بیانداخت و گفت: مادر جان یا حال برو یا دیگر زن نخواهم كه این ماه تابان ازدست من برود و عشق او وجودم را بسوزاند.

 

 

hamtaraneh.com

 


 

پس مادر كه پسر خود را دوست همی داشت به سرعت چارقد خویش به سر كرد و به خانه همسایه رفت. در آنجا چشمش به سه دختر خورد یكی از یكی زیبا تر پس اس ام اس (همان پیامك) بزد كه یا بنی! دراین منطقه كه تو ما را فرستادی نه یك ماه كه سه ماه در پشت ابرند و یكی از یكی ماه تر بگو كه كدام ماه چشم تو را برگرفته!

پس پسر نیز اس ام اسی بزد كه: یا مادر ! آن ماهی كه خالی در گونه چپش بدارد!

مادر نیم نگاهی به ماه ها بنمود و دوباره اس ام اس زد كه: ای پسر این ماهان همه خال دارند.

پس دوباره پسر اس ام اس بزد كه: آن ماه من خالش كمی بزرگتر باشد از باقیه ماهان!

مادر لختی درنگ بكرد و دوباره اس ام اس بزد كه: من چشمهایم خوب نبیند كه خال كدام بزرگتر است.

پسر اس ام اسی دگر بزد كه: مادركم همان ماهی كه مویش بلوند باشد!

مادر نگاهی بكرد و اس ام اس زد كه: این ماهان مویشان نیز یكرنگ است!

پسر با عصبانیت اس ام اس بزد كه: مادر! آن دو ماه كوفتی دیگر موهایشان مشكی و قهوه ای است و این دگر بلوند است!!! آخر مادر جان تو كه چشمهایت نمی بیند عینكی برای خود ابتیاع كن !!! حالا عیبی ندارد مادر عزیز! نشان دیگر به تو دهم ببین روی بازوی كدام ماه گرفتگی دارد ماه من همان است !!!

مادر اس ام اس زد كه: آخر دراین معركه من بازوی دختر مردم را چگونه ببینم ؟!

پسر اس ام اس كرد كه: مادر جان تو كه مرا كشتی ! خب ببین اگه لباس نازك دارد روی سینه چپش نیز خالی باشد و به خدا كه آن دو ماه دیگر این خال را ندارند!!!

مادر كمی دقت بفرمود و با خوشحالی فریادی زد و اس ام اس زد كه: احسنت بر تو شیر پا ك خورده !

یافتم ماه تو را كه همان جور كه بفرمودی است !!

هنوز پسر اس ام اسی نفرستاده بود كه مادر لختی درنگ بنمود و سپس سریع شماره پسر را بگرفت كه:

 پدر سوخته !! خاك بر سر بی حیایت كنند! شیرم را حرامت می كنم (البته شیر خشكهایی را كه بر حلق كوفتی ات ریختم ) خجالت نكشیدی ؟ فلان فلان شده بی حیا ............

 



:: بازدید از این مطلب : 934
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : شنبه 7 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal


 

لبخند را فراموش نکنید!

 

 

 


اعمال ما، همیشه رساتر از کلماتند. مثلاً تبسم شما به طرف مقابلتان می‌گوید: "من دوستت دارم، تو مرا خوشحال می‌کنی، از ملاقاتت خوشحالم". تبسم خرجی ندارد، ولی چیزهای بسیاری می‌آفریند. لبخند بدون این‌که دهنده‌اش را فقیر کند، گیرنده اش را ثروتمند می‌کند.

تبسم، یک لحظه بیشتر پایدار نیست، ولی گاهی خاطره‌اش تا ابد باقی می‌ماند. هیچ‌کس آن‌قدر غنی نیست که نیازی به تبسم نداشته باشد و هیچ‌کس آن‌قدر فقیر نیست که از عهده بخشش یک تبسم برنیاید.

لبخند، خستگی را برطرف و افراد مأیوس را امیدوار می‌کند. لبخند، اشعه آفتاب است برای افسردگان و بهترین پادزهر طبیعی است برای غم و ناراحتی. با همه اینها، تبسم را نه می‌توان خرید و نه می‌توان گدائی کرد و نه می‌توان دزدید، زیرا تبسم یک کالای زمینی نیست، مگر زمانی‌که عطا شود. پس لبخند را فراموش نکنید. لبخند بی‌هزینه شما، گرانبهاترین هدیه است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


در تمام دنیا انسان‌ها وقتی خوشحالند، لبخند می‌زنند بر طبق تحقیقات انسان‌شناسان، لبخند یکی از احساسات جهانی و شاخص احساسات انسانی است. توانائی لبخند زدن یکی از تفاوت‌های اصلی فیزیولوژیک بین انسان و حیوان است. توانائی لبخند زدن از کارکردهای سطوح عالی مغز است که فقط در نوع انسان و حیوان است. توانائی لبخند زدن از کارکردهای سطوح عالی مغز است که فقط در نوع انسان مشاهده شده است. در حالی‌که انقباض عضلات صورت برای نشان دادن خشم و تنفر در اغلب پستانداران عالی وجود دارد.

دکتر "پل اکمن" محقق ارتباطات غیرکلامی می‌گوید: "لبخند یکی از ساده‌ترین و در عین حال یکی از گیج‌کننده‌ترین حالات انسان است." برای یک لبخند، تنها یک ماهیچه صورت مورد نیاز است، در حالی‌که برای نشان دادن اندوه و یا تنفر، دست کم باید دو ماهیچه صورت‌تان را به‌کار بگیرید، یعنی برای لبخند زدن به انرژی به مراتب کمتری نیاز دارید. پس کسانی‌که پیوسته اخم به چهره دارند، انرژی فراوانی را مصرف می‌کنند تا خصوصیتی را در چهره خود پدید آورند.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

تحقیقات علمی جدید همگی مؤید آن ضرب‌المثل قدیمی‌اند که می‌گوید: "خنده بر هر درد بی‌درمان دواست." بر طبق تحقیقات پزشکان انگلیسی در اگوست ۱۹۵۸ خندیدن بر تمام اندام‌های بدن تأثیر می‌گذارد، به‌عنوان مسکن طبیعی عمل می‌کند، فشار روانی را کاهش می‌دهد، کالری‌ها را به سرعت می‌سوزاند و سوءهاضمه را بهبود می‌بخشد. در حال حاضر نیز دانشمندان معتقدند که می‌توانیم با خنده چاقی را از بین ببریم، زیرا خنده به سرعت سوخت و ساز را افزایش می‌دهد. جریان خون و فرآیندهای هاضمه با خندیدن سرعت می‌یابند و کل سیستم بدن از حالت رکود و کسالت خارج می‌شود.

دکتر "جون گومز" روان‌پزشک می‌گوید: "خنده در نهایت بهترین شیوه کنار آمدن با هیجانات عصبی و موقعیت‌های پراسترس است. خنده، استرس را همچون یخی در برابر آتش ذوب می‌کند. لبخند و خنده، رشد سرطان را متوقف می‌کند. همچنین کسانی‌که بیشتر می‌خندند، کمتر در معرض ابتلا به سرطان قرار دارند و کسانی‌که در زندگی، خود را از شادی دور نگه می‌دارند، به مراتب بیشتر از مردم شاد به سرطان دچار می‌شوند.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گاهی پیش می‌آید که تمایلی به لبخند زدن نداریم و حالمان چندان خوش نیست؛ در چنین صورتی می‌توانیم نکات زیر را به‌کار ببندیم و همه باید به مؤثر بودن آنها امیدوار باشیم تا هیچ‌گاه چهره‌مان از لبخندی زیبا خالی نباشد. این سخن مارک تواین را فراموش نکنید "که هیچ چیز غم‌انگیزتر از دیدن چهره‌های جوان ولی عبوس نیست."

به‌خود بقبولانید که لبخند بزنید و یا پیش خود آوازی را زمزمه کنید. طوری رفتار کنید که گوئی شاد و خوشحالید. این امر موجب می‌شود که شادی، شما را فراموش نکند. اغلب ما درست به همان اندازه احساس شادی می‌کنیم که تصمیم گرفته‌ایم شاد باشیم. همیشه قدردان باشید و به نعماتی که دارید بیندیشید. همیشه احساس قدرشناسی با طبیعی‌ترین لبخند دنیا همراه می‌شود. همه جا پیام‌آور دوستی، شادی و نشاط باشید تا هم از شما استقبال کنند و اگر تاکنون چنین می‌پنداشتیم که ابتدا باید شاد باشیم و سپس لبخند بزنیم، طبق تئوری جدید می‌توانیم ابتدا لبخند بزنیم و سپس شاد شویم.

 

 

 

 

 

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

از فواید لبخند زدن


1. لبخند جذابتان می کند


همه ما به سمت افرادیکه لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.



2. لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد.


 
دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.
 


3. لبخند مسری است.

 
لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.
 


4. لبخند زدن استرس را از بین می برد.


 
وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.
 


5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند.


 
به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.
 


6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد.


 
وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.
 


7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند.


 
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.
 


8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد.


 
عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.
 


9. لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید.


 
به نظر می رسد که افرادیکه لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.
 


10. لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید.


 
لبخند بزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


از کودکی بخند تا خاطراتی خوش را به زمان بزرگسالی ات هدیه کنی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


جوانی بهترین زمان برای جوانیست و ستایش شادی جز در لبخند نیست

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


هنگامی که فکر می کنی سالخورده شدی و چهره ات پژمرده،
لبخند زیباترین پیرایش برای چهره توست


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


پس... همیشه لبخند بزنید
و شادبودن را هیچگاه از خود دریغ نکنید

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



:: بازدید از این مطلب : 802
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 7 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

دوستی و چای !

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی و دم دستی. این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی.

دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو. این دوستها جان می دهد برای مهمان بازی برای جوکهای خنده دار تعریف کردن برای فرستادن اس ام اس صد تا یک غاز. برای خاطره های دم دستی.

اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوش بحال ترین آدم روی زمینی. فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است. باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی. عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی.

 



:: بازدید از این مطلب : 854
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 7 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

شب سردی بود … پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدند. شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت.

پیرزن با خودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر، چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه. میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه و بقیه رو بده به بچه هاش، هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن …

برق خوشحالی توی چشماش دوید.. دیگه سردش نبود ! پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه؛ تا دستش رو برد داخل جعبه، شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد … خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت …

چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان … مادر جان ! پیرزن ایستاد، برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار …

پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه... مُو مُستَحق نیستُم !

زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن … اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر !
زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد …

پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت :
پیر شی ننه ... پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر

 



:: بازدید از این مطلب : 1012
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : شنبه 7 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal
 


 



:: بازدید از این مطلب : 609
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : شنبه 7 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

میوه های خوشگل

 

 



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 



:: بازدید از این مطلب : 836
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : شنبه 7 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

شما چه جوری میخوابید !؟

 

 

 

 
 
 
 
 

 



:: بازدید از این مطلب : 810
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

زرنگتر از اصفهانی های عزیز 

 

 

چند شب پیش در میان مریض ها منشی ام وارد شد گفت یک آقایی که ماهی بزرگی در دست دارد آمده است و می خواهد شما را ملاقات کند.

یک مرد میانسال با یک لهجه شدید رشتی وارد شد و در حالی که یک ماهی حدودا ده کیلویی دریک کیسه نایلون بزرگ در دستش بود و شروع کرد به تشکر کردن که من عموی فلان کس هستم و شما جان او را نجات دادی و خلاصه این ماهی تحفه ناقابلی است و ...

هر چه فکر کردم "فلان کس" را به یاد نیاوردم ولی ماهی را گرفتم و از او تشکر کردم.

شب ماهی را به خانه بردم و زنم شروع به غرغر کرد که من ماهی پاک نمی کنم !خودم تا نصف شب نشستم و ماهی را تمیز کردم و قطعه قطعه نموده و در فریزر گذاشتم.

فردا عصر وارد مطب که شدم دیدم همان مرد رشتی ایستاده است و بسیار مضطرب است.

تا مرا دید به طرفم دوید و گفت آقای دکتر دستم به دامنت...ماهی را پس بده...من باید این ماهی را به فلان دکتر بدهم اشتباهی به شما دادم...چرا شما به من نگفتی که آن دکتر نیستی و برادرزاده مرا نمی شناسی؟

من که در سالن و جلوی سایر بیماران یکه خورده بودم با دستپاچگی گفتم که ماهی ات الآن در فریزر خانه ماست.

او هم با ناراحتی گفت: پس پولش را بدهید تا برای دکترش یک ماهی دیگر بخرم.

و من با شرمساری هفتاد هزار تومان به او پرداختم.

چند روز بعد متوجه شدم که ماجرای مشابهی برای تعدادی از همکارانم رخ داده است و ظاهرا آن مرد رشتی یک وانت ماهی به اصفهان آورده و به پزشکان اصفهانی انداخته است!



:: بازدید از این مطلب : 1032
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

آگهی ازدواج یه خانم زیبا

( همراه با عکس )

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 


4.gif

به یک آقای خوش تیپ , قد بلند , چهار شونه , سیکل به بالا و ساکن شهرجهت ازدواج  نیازمندیم

 

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 

65411263607952710371.jpg

 

a13k182.gif



:: بازدید از این مطلب : 821
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : nahal

آگهی ازدواج یه خانم زیبا

( همراه با عکس )

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 


4.gif

به یک آقای خوش تیپ , قد بلند , چهار شونه , سیکل به بالا و ساکن شهرجهت ازدواج  نیازمندیم

 

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 

4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 


4.gif

 

65411263607952710371.jpg

 

a13k182.gif



:: بازدید از این مطلب : 971
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()